{ بسم الله الرحمن الرحیم }
✅ سلاح سری ایران کدام است⁉️
کدام است این سلاح سری و کجاست که خواب دشمنان تا دندان مسلح را چنین آشفته کرده⁉️
عده ای جنگل موشک های شناخته شده و ناشناخته ایران را سلاح سری می شناسند!
📰روزنامه لبنانی سلاح الکترونیکی A2 / AD را سلاح سری ایران میداند!
↩️همان که می گویند طیف گستردهای از فناوریها و سلاحهای جنگ الکترونیک است!!
✅عده ای دست های بلند ایران همچون حزب الله لبنان و حشد شعبی و حوثی های یمن و… جبهه گسترده مقاومت در جهان را سلاح سری ایران می نامند!
🔹هرکدام به فراخور دانسته ها و فهم و درک خود از پتانسیل های موجود در کشور در جستجوی سلاح سری ایران هستند!
👈غافل از اینکه سلاحی که همه می گویند سری است جلوی چشم میلیونها انسان در سراسر جهان است!
🔹سلاحی که دشمن را خوار و ذلیل کرده قدرت نظامی ایران نیست!
🔹 دست برتر ما سلاح و ادوات جنگی و میلیونها نیروی انسانی انقلابی و شجاع و… نیست
(هرچند از نظر نیروهای انقلابی، شجاع و سلاح هم دستمان پُر است)
✅سلاح پر قدرت ما رهبری است که به چرب و شیرین دنیا پشت کرده تا دنیا در مقابلش به احترام بایستد!
✅او ستون خیمه انقلاب است!
✅او همچون نخ تسبیحی است که همه امکانات موجود را در سراسر جبهه انقلاب به هم متصل کرده!
✅اوست که هزاران متخصص جوان و انقلابی را پشت کار ساخت انواع تجهیزات پنهان و آشکار نظامی به خط کرده تا مایه عزت و قدرتمندی جهان اسلام شوند!
✅اوست که بیش از سی و سه سال، ایران عزیز را با حکمت و درایت و با صلابت اداره می کند
✅اوست که در خاورمیانه آشوب زده، ایران عزیز را کشتی امن قرار داده
✅کجاست آن سلاح سری که بتواند با قدرت این پیر فرزانه برابری کند!
✅یک جمله مدبرانه از او دشمن را با آنهمه نیرو و امکانات با چندسال برنامه ریزی و میلیاردها دلار هزینه برای فتنه، به شکست کامل می کشاند
✅و فرمود بزودی نماز در قدس شریف
⭕️و فرمود نفس های آخر دشمن است
⭕️همه این هیاهو و فتنه هایی که می بینید آخرین دست و پا زدن های دشمن است
✅سلاح سری ما رهبری است که میلیونها رزمنده جان برکف در سراسر جبهه انقلاب منتظر اجازه او برای یورش به قلب سیاه دشمنان هستند!
✅سلاح سری ما رهبری است که شب و روز در تدارک زمینه سازی ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) است!
⭕و چه جاهلانی هستند آنهایی که خیال می کنند می توانند چوب لای چرخ این انقلاب بگذارند…
✅ رهبر معظم انقلاب (مدظله عالی) :
آرام باشید…
این انقلاب برای اربابان دنیا دردسرها خواهد داشت
✅اللهم احفظ قائدنا امام خامنه ای
برایش دعا کنید!
بسیار دعا کنید!
یاری اش کنید
تا قافله این انقلاب جهانی را به خیمه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برساند!
🌤️ان شــاءاللــہ ظہـــۅر نزدیـــــڪ استـــــ
.مرحو ميرزا اسماعيل دولابي مي فرمود:
انسان بايد خودکار باشد. اگر نمازي ميخواند ذکري مي گويد همينطور بي حساب بگويد. نه اينکه مرتّباً حساب کند که مثلا اگر اينطور بگويد ثواب دارد، آن طور بگويد ثواب بيشتري دارد. خدا هم بيحساب رفتار مي کند. ابتدا با حساب کارکرد ديد که بيحساب بهتر است. مرتب کار خوب انجام ميداد او هم تلافي کرد. آخرش گفت من چرا حواسم به کارهاي خوب اوست! همين که کار خوب مي کنم خودش پاداش است. چه کار دارم به کار خوب او. بدون حساب کار کرد. اول با حساب کار کرد، حاسِبُوا أنفُسَکُم قَبلَ أن تُحاسِبُوا (وسائل الشيعه جلد 16 صفحه 99) يعني دقيق باشيد، مالتان حساب دارد. بدنتان حساب دارد. راه رفتن، زنداري، بچهداري، در هر چيزي حدودي گذاشتهاند. اين بندهي خدا هم با حساب کار کرد بعد ديد که خدا بدون حساب به او چشم داده، گوش داده، نعمتهاي بسياري داده است بدون اينکه کوچکترين نفعي داشته باشد. چطور من چشم طمع بدوزم به پاداش اعمالم؟ کم کم او هم بدون حساب کار کرد.
خوب است که انسان با رفيقش حساب و کتاب نداشته باشد. اگر با او بيحساب باشيد خيلي خوب است. مالتان را بدهيد، وقتتان را بدهيد، اصلاً هم انتظار نداشته باشيد او جبران کند. اين خيلي خوب است. آن وقت او ميداند با آن بنده چه کند. فرمود هر کس با خدا بيحساب باشد، روزه بگيرد نماز بخواند، اما نقشه نکشد و بدون حساب فقط براي خدا کار کند خدا هم بدون حساب با او معامله مي کند. همانطور که بنده با او بيحساب کار کرد، او هم بيحساب عطا ميکند. رفيق خوب، پدر خوب مادر خوب، برادر خوب، زن و زندگي خوب. پيامبر(ص) فرمود: هر کس براي خدا بيحساب کار کند، خدا هم بيحساب به او جزا خواهد داد و روز قيامت او را بيحساب به بهشت ميبرد و اعمال او را روي ترازو نميبرد.
پس حساب باز کنيد که اينها را ببينيد، حساب باز کن که ببيني چه ميدهي و چه ميگيري. از امروز هم حساب باز کن هم حساب را ببيند. يعني بي حساب کار کن. خا اول مدرک نگرفت و ما را خلق کرد. ابتدا خلق کرد، بعد پرسيد آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتيم بله.
کسي که خود را بشناسد خدا را شناخته است. کسي که خود را پيدا کند خالقش را پيدا کرده است. انبياء خبر دارند که روح انسان چطور است. پس شما با حساب کار کنيد. وقتي که آشنا شديد ديگر بيحساب کار خواهيد کرد. گاهي با دوستانتان به مشهد ميرويد همه خريدها را يک نفر انجام ميدهد، اما دوست ندارد حساب و کتاب کند. رابطه خدا و بندگان نيز اينگونه است. خدا ما را مفتي به دنيا آورده است. نان ميدهد، آب ميدهد، شکوه هم ميکنيم، چرا دير ميدهد يا کم ميدهد. انبياء را هم فرستاده تا ما را هدايت کنند. هم ما را خلق کرد، هم هادي طريق فرستاد. نعمتهاي خدا را بشماريد تا آب شويد برويد داخل زمين.
کتاب طوباي محبّت جلد دوم – ص 109
مجالس حاج محمّد اسماعيل دولابي
! مرحوم ميرزا اسماعيل دولابی می فرمود:گاهی اوقات با خدا خلوت کنيد، نگوييد که ما قابل نيستيم. هرچه ناقابلتر باشيم خداوند بيشتر اهميت ميدهد. خدا کسي نيست که فقط خوبها را انتخاب کند. خوبان ائمه(ع) هستند که دائماً با خدا هستند. خدا ميگويد برويم به آنهايي که از من دورند، سربزنيم. به شما گفتهاند اگر يک جواني خطاکار است، نماز نميخواند، اگر نميترسي که تو هم مثل او شوي برو و با او انس بگير. با او همنشين باش، چاي، غذا، خوراک به او بده، با او رفيق باش. اوهم يک روز رنگ تو را خواهد گرفت، چون رنگ ايمان ثابت است. رنگ غير ايمان است که اگر آفتاب بخورد، ميپرد. رنگهاي دنيا ثابت نيست.
چهکسي است که بتواند مثل خدا رنگ کند. نميبيني خدا چشم و ابرو درست کرده است و همه عاشق چشم و ابرو هستند، در حالي که چيزي که الآن در دست و بال ريخته است چشم و ابروست. هم زنها آن را عيان کردهاند هم مردها. تازه آنچه ديد دارد چيزي است زيرا اين چشم و آن را هم خدا به انسان داده است. پنج حس در صورت است: سامعه، باصره، ذائقه، لامسه و بويايي. هر چيزي را که آن بالا پسنديدهاند، اين پنج حس هست. اگر درست کار کنند با دو حسّ ديگر که در جاهاي ديگر بدن هستند و حسّ تنظيم کننده آنها، ميشوند هشت حسّ که درهاي بهشت را تشکيل ميدهند. اين هشت در بر روي همه بازند.
اگر اين درها خوب و درست کار کنند، زيباييها را ميبينند و به وجود آنها اعتراف ميکنيد. حواس، نرمها را ميگويد نرم است، خوشمزه را ميگويد خوشمزه است، اشتباه نميکند. ذائقه خراب نيست شامّه خراب نيست لامسه صدمه نخورده است يعني در دنيا قلبتان عوضي نميگيرد. البته اگر اين حواس خوب کار نکردند همه آنها ميشوند درهاي جهنّم و صاحبش بهشت نميرود. همينطور عقب حواس ميدود، شکمش غذا ميخواهد، نفس شهوات ميخواهد. اما وقتي همان حواس گفتند اسلام را قبول کن ايمان بياور نماز بخوان ميفهمي که چيزهاي خوب در اين درهاست.
آيا ديدهاي که مادرت چقدر خوب است، خواهرت چقدر خوب است؟ عمّهات که بوي پدر ميدهد. وقتي زيارت کربلا را ميخوانيد زماني که نام از حضرت زينب(ع) و عمّه را ميبرند شما از مجراي خودتان آنها را درک ميکنيد. حضرت ابوالفضل(ع) روي زمين افتاده باشد و امام حسين(ع) بالاي سر او بيايد، کسي که سقّاي بچههايش بوده است. اين ذائقههاست که ظهور کرده است، آن وقت درک ميکني که حواسّ پنجگانه بههمراه شهوت و غضب، اگر با تربيت خوبان خدا و بهنشانههاي اولياي خدا تربيت نشوند و با آنها کار کني و صبر کني، همه خوب حکم ميکنند. آخر آنها را هم خدا آفريده است. ذائقهات قشنگ حکم ميکند و غذاي حلال را ميشناسي. معاويه به کسي حلوا داد او هم يک لقمه داد به دخترش. دختر تا آن را ديد، گفت “معاويه داده است تا محبّت علي(ع) را از دل ما بيرون کند". اين مال زمان اول اسلام بود که افراد هنوز بکر بودند.
کتاب طوباي محبّت ــ ص105
مجالس حاج محمّداسماعيل دولابي
پنجاه روز بود نيروها مرخصي نرفته بودند. يازده گردان توي اردوگاه سد دز داشتيم که آموزش ديده بودند، تجديد آموزش هم شده بودند. اما از عمليات خبري نبود. نيروها مي گفتند:«بر مي گرديم عقب. هر وقت عمليات شد خبرمون کنين.» عصباني بودم. رفتم پيش آقا مهدي و گفتم «تمومش کنين. نيروها خسته ان. پنجاه روز مي شه مرخصي نرفتن، گرفتارن.» گفت شما نگران نباشين. من براشون صحبت مي کنم.» گفتم:«با صحبت چيزي درست نمي شه. شما فقط تصميم بگيرين.» توي ميدان صبحگاه جمعشان کرد. بيست دقيقه برايشان حرف زد. يک ماه ماندند.عمليات کردند. هنوز هم روحيه داشتند. بچه ها، بعد از سخنراني آن روز، توي اردوگاه، آن قدر روي دوش او را گردانده بودند که گرمازده شده بود.
مجموعه يادگاران روايت فتح، کتاب شهيد «مهدي زين الدين
فرمانده روز بود نيروها مرخصي نرفته بودند. يازده گردان توي اردوگاه سد دز داشتيم که آموزش ديده بودند، تجديد آموزش هم شده بودند. اما از عمليات خبري نبود. نيروها مي گفتند:«بر مي گرديم عقب. هر وقت عمليات شد خبرمون کنين.» عصباني بودم. رفتم پيش آقا مهدي و گفتم «تمومش کنين. نيروها خسته ان. پنجاه روز مي شه مرخصي نرفتن، گرفتارن.» گفت شما نگران نباشين. من براشون صحبت مي کنم.» گفتم:«با صحبت چيزي درست نمي شه. شما فقط تصميم بگيرين.» توي ميدان صبحگاه جمعشان کرد. بيست دقيقه برايشان حرف زد. يک ماه ماندند.عمليات کردند. هنوز هم روحيه داشتند. بچه ها، بعد از سخنراني آن روز، توي اردوگاه، آن قدر روي دوش او را گردانده بودند که گرمازده شده بود.
مجموعه يادگاران روايت فتح، کتاب شهيد «مهدي زين الدين»
امام جعفر صادق عليهالسلام فرمودند: نزديکترين حالت بندگان به خدا و خشنودى او از آنها هنگامى است که حجّت خدا در ميان آنها نباشد و براى آنها ظاهر نشود و آنها محـل او را ندانند. ولى در عين حال معتقد باشند که حجّت خدا هست، و در اين زمان شب و روز در انتظار فرج باشند.
متن حديث:
عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: اَقْرَبُ ما يَکُونُ الْعِبادُ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَاَرْضى ما يَکُونُ عَنْهُمْ، اِذَا افْتَقَدُوا حُجَّةَ اللّهِ، فَلَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ، وَلَمْ يَعْلَمُوا بِمَکانِهِ، وَهُمْ فى ذلِکَ يَعْلَمُونَ اَنَّهَ لَمْ تَبْطُلْ حُجَّةُ اللّهِ، فَعِنْدَها فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ کُلَّ صَباحٍ وَ مَسآءٍ.
«بحارالانوار،جلد52،صفحه 145
آزادگان دفاع مقدس/ يکي دو روزي بود که به دليل عفونت و غوطه ور شدن کرم روي زخم هاي بدنمون به اتفاق برخي از دوستان خصوصا شهيد توکلي از اصفهان، از زندان الرشيد به بيمارستان الرشيد بغداد انتقال يافته بوديم.
همان شب اول دوست عزيز ما توکلي که به هنگام اسارت عراقي ها چندين فشنگ کلاش را روي بدنش خالي کرده بودند؛ توي اتاق عمل به شهادت رسانده و او را براي ساعاتي کنارمان قرار دادند. از قرار پزشکان عراقي کليه ها و قلب او را برداشته بودند زيرا بغل کليه ها و قلب او شکاف عميقي وجود داشت.
به غير از شهيد توکلي که بي رحمانه به شهادت رسيده بود يکي از بچه هاي ديگر که طلبه هم بوده است را به همين صورت به شهادت رساندند.
فرداي آن روز همه بچه ها توي حال و هواي خاصي قرار گرفته بودند انگار کسي رمق حرف زدن با فرد ديگري را نداشته است اما اون روز را به هر طريقي که بود پشت سر گذاشتيم.
دو روزي بود که از شهادت دوستانمون مي گذشت؛ اون روز نگهبان هاي عراقي بدجوري خوشحال به نظر مي رسيدند يکي از بچه ها که توانسته بود از زبانشان حرف بکشد به ما گفت عراق در شلمچه تک کرده و ……
باورش برايمان توي اون لحظات، بسيار سخت بود خصوصا اطلاعات دقيقي از اين موضوع نداشتيم، با آوردن برخي از مجروحين عراقي به سالن روبروي ما که فضاي آن آزاد بود متوجه شديم که اين موضوع جدي مي باشد اما شک داشتيم شک از اين بابت که دقيقا نمي دانستيم آيا عراق در شلمچه عمليات کرده يا منطقه ديگر؟
تا آنکه بعد ازظهر آن روز از طريق برخي از خانواده هاي مجروحين عراقي که به ملاقات بچه هايشان آمده بودند، متوجه شديم اين خبر صحت دارد.
هيچ گاه يادم نمي رود آن پير زن عراقي را که وقتي فهميد ما اسراي ايراني هستيم به دليل شلوغ بودن محوطه از فرصت استفاده کرده و يواشکي چند تا آبميوه به داخل سالني که در آن بوديم انداخت اما سرباز عراقي وقتي متوجه اين موضوع گرديد، قنداق تفنگش را روي بدن اون پيرزن فرود آورد ……
شادي نگهبان هاي عراقي خصوصا بلند کردن راديويي که دائما مارش نظامي را به همراه ترانه هاي عربي پخش مي کرد، حسابي اعصابمان را به هم ريخته بود.
آن هم زماني که نمي دانستيم در ايران چه خبر است تا اين که صبح يکي از روزها چند نفر از بچه هاي مجروح تک شلمچه را به داخل سالني که از هر طرف با سيم خاردار محصور شده بود و ما در آن بوديم؛ آوردند در ميانشان يکي از بچه ها آشنا به نظر مي رسيد خوب دقت کردم ديدم آقا جواد اکبرزاده نياکي مي باشد. داد زدم جواد!! جواد! جواد که تازه متوجه صدام شده بود به طرفم آمد توي دستش يک شيشه، شبيه به شيشه خيارشور بود که بوسيله شلنگي که توي شکمش قرار داشت، لخته هاي خون توي آن ريخته مي شد.
بغلش کردم و براي دقايقي با هم گريه کرده بوديم از ديدنم خوشحال شده بود و گفت فلاني مگر تو شهيد نشده بودي … گفتم نه مگه نمي بيني؟
گفت بعد از تک فاو بچه هايي که توانسته بودند از اروند فرار کنند گفته بودند شما شهيد شده ايد ….. چقدر توي خرمشهر براي شما عزاداري کرده بوديم و….
گفتم بي خيال تو اينجا چه مي کني؟ چه اتفاقي افتاده؟ گفت: دشمن شلمچه را گرفت. گفتم از بچه ها چه خبر؟ گفت: عباس شيرزاد اسکي، قاسم اردشير؛ اصغر نبي پور و……. شهيد و سعيد مفتاح نياکي، غلامحسين برومند؛ حبيب مصلحي، مجيد زارع؛ حميد همايوني؛ وحيد تجن جاري؛ جواد سعادت نياکي؛ و بعضي ديگر از بچه هاي آمل هم اسير شده اند.
شنيدن اين خبر و مسائل مربوط به تک شلمچه توي اون لحظه به مانند پتکي بود که روي سرم فرود آمد.
خوب به ياد دارم آقا جواد داشت حرف مي زد که به يک باره بغضش ترکيد و براي بار ديگر لحظاتي اشک هايمان سرازير شد و …..
مي گفت از خواهرزاده ام مصطفي عزيزي و محمد جواد اصغري و … هيچ اطلاعي ندارم ( هر دو اين عزيزان در تک شلمچه به شهادت رسيدند و سال ها بعد جنازه مبارک آن ها توسط تيم تفحص پيدا گرديد) گفتم انشاالله که سالمند و توانستند از محاصره فرار نمايند ……
حدود ۲۸سال از آن دوران مي گذرد اما همچنان شنيدن خاطرات تلخ تک شلمچه در ۱۳۶۷/۳/۴از سوي دوستاني که در آن روز اسير شده بودند توي ذهنم به عنوان کسي که در تک فاو ۱۳۶۷/۱/۲۹اسير شده است باقي مانده.
خاطراتي که شباهت بسيار زيادي به هم دارد خصوصا مقاومت بچه هاي گردان يارسول(ص) از لشکر ۲۵کربلا در اين دو تکي که ارتش عراق شکل داده بود.
ياد و نام همه شهداي مظلوم تک شلمچه گرامي باد.
راوي: آزاده احمد دواتگر