« پاکي و پاکدامني از منظر قرآن!علت ناباروري‌هاي ناشناخته کشف شد »

/شب ولادت فرخنده حضرت اباعبدالله عليه السلام، مصادف بود با دومين سالگرد ازدواج شهيد مدافع حرم مرتضي زارع. همسر شهيد زارع به همين مناسبت دست به قلم برده و ا ز عروسي شان گفته است که متبرک به نام و ياد حسين عليه السلام است.

من و همسرم قصد داشتيم تا آغاز زندگيمان را در شب ميلاد بهترين سرور کائنات حضرت سيدالشهداء عليه السلام آغاز کنيم.
دعوتنامه را خودمان نوشتيم. آقا مرتضي با اشتياق تمام اصرار داشت تاريخ عروسيمان شب ميلاد امام حسين (ع) باشد و روز پاسدار اشتياقش را دوچندان مي کرد.
کارت هاي عروسي را که توزيع مي کرديم، جاي برخي ميهمانان را خالي ديديم، شروع به نوشتن دعوتنامه کرديم براي امام علي عليه السلام، امام حسين (ع)، حضرت ابوالفضل (ع)، امام جواد، امام موسي کاظم، امام هادي و امام حسن عسگري عليهم السلام و دعوتنامه ها را به عموي آقا مرتضي که راهي کربلا بودند داديم تا در حرم اين بزرگواران بيندازند و براي حضرت مهدي (عج) هم نامه اي مخصوص نوشتيم.
از چهارده معصوم عاجزانه درخواست کرديم که در عروسي ما شرکت کنند و براي اين که دعوت ما را قبول کنند دعاي توسل خوانديم.
چند شب قبل عروسي خواب ديدم که من با لباس عروس و آقا مرتضي با لباس دامادي در حرم امام حسين (ع) هستيم و برايمان جشن گرفته اند، يک دفعه به ما گفتند که شما هميشه همسايه ما بوديد و يک عمر همسايه ما خواهيد ماند.
خواب عجيبي بود براي آقا مرتضي که تعريف کردم بسيار خوشحال شد و گفت: خوشا به حال شما؛ من مي دانم که شما شهيد مي شويد، من به او گفتم اما به نظرم شما شهيد مي شوي چون مدت کوتاهي در خوابم بوديد.
عروسيمان رنگ و بوي خاصي داشت، مسئول تالار به آقا مرتضي گفت: عروسي مذهبي در اين تالار زياد برگزار شده اما عروسي شما خيلي متفاوت بود.

برگه هايي را که در آن احاديث و جملات بزرگان نوشته بوديم، بين مهمان ها توزيع کرديم و جالب آن که عده اي به ما گفتند آن جملات، راه زندگيمان را عوض کرد! براي ما خيلي جالب بود که تاثير يک کلام معصوم در مکاني به نام تالار عروسي، شايد تاثيرگذارتر باشد تا روي منبر…
????
عروسي مان متفاوت بود و شايد به خاطر حضور دو شهيد بزرگوار شهيدسجادمرادي وشهيدمرتضي زارع
در اين جشن بود…
آقا مرتضي هميشه مي گفت: ازدواجم را مديون حضرت زهرا (س) هستم و براي هميشه مديون حضرت هستم.
????شايد خنده دار باشد اما احتمالا ما اولين عروس و دامادي بوديم که قبل از آن که مهمانان به تالار بيايند ما آن جا حضور داشتيم، دلمان نمي خواست مهمانان را معطل کنيم. با گل زدن به ماشين عروس، مخالف بوديم و آن را خرج اضافه مي دانستيم البته يکي از همسايه ها به اصرار دوستان چند شاخه گل به ماشين عروسمان زد.
در راه آرايشگاه به تالار، زندگيمان را با شنيدن کلام وحي آغاز کرديم. يادم مي آيد چون نزديک اذان مغرب بود، آقا مرتضي آن قدر با سرعت رانندگي مي کرد که فيلمبردار به او تذکر داد. در ماشين به من مي گفت: نماز اول وقت مهم تر است تا فيلمبرداري! و وقتي وارد تالار شديم آقا مرتضي به مهمانان گفت: براي تعجيل در فرج حضرت صلوات بفرستيد.

????آن شب باران شديد مي باريد عده اي گفتند ته ديگ خوردن هاي زيادي کار دستتان داد اما من مطمئن بودم که خداوند با بارش باران رحمتش به من يادآوري مي کرد که همسرت سرسبد نعمت هايي است که من از روي رحمت به تو عطا کرده ام؛ چرا که صداي رحمت خدا مانند صداي پاي پروانه روي گل ها بي صداست…
⭐️حدود دويست غذاي اضافه، تاوان عروسي مذهبي گرفتنمان بود⭐️
عده اي نيامدند و اظهار کردند چگونگي عروسي شما قابل پيش بيني است! صبح فرداي عروسي آقا مرتضي غذاهاي باقيمانده را بسته بندي کرد و به خيريه داد، همان شد خير و برکت در زندگيمان…

خطاب به همسرم
همسر عزيزم، دومين سالگرد عروسيمان مبارک باشد. خوشا به حالت! من با تمام ظلماتم روي زمين ماندم و تو در بهشت، در جوار امام حسين (ع) با تمام برکاتش…
پر بيراه نيست که لحظه جان دادن، نام مبارکش را بر زبان جاري کردي… براي همسفر جا مانده ات دعا کن…
من شنيدم سر عشاق به زانوي شماست
و از آن روز سرم ميل بريدن دارد

با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد
www.akharinkhabar.com/Pages/News.aspx?id=2800068


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 20 تیر 1395


فرم در حال بارگذاری ...

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو